اخبار روز

«پنجشنبه فیروزه ای» در دهمین تجدید چاپ

پنج شنبه فیروزه ای با داستانی سریع و جذاب آغاز می شود. با روایتی از یک دانش آموز که مخاطب به راحتی می تواند با آن همذات پنداری کند. دانش آموزی که دوست ندارد خودنمایی کند. اما پس از این مقدمه، رمان به رابطه ظریف چند دانشجوی دختری می پردازد که برای سفر زیارتی به مشهد مقدس آمده اند. شاید اوج رفتار عرفانی در نگارش این رمان و کنار هم قرار گرفتن سبک های مختلف زندگی در رمان در همین قسمت از رمان باشد. عرفانی ماهرانه و همزمان با رعایت جوانب مختلف عفاف، مخاطب را در ذهن دانش‌آموزان جوانی که در این سفر همراهی می‌کنند، می‌برد.
توصیف دقیق لباس، چهره و حتی توصیف لحن صدایشان و همچنین دیالوگ هایی که به کار می برند و همچنین نحوه عکس العمل های بدنی آنها هنگام گفتن جملات و واکنش به آنها از نقاط قوت او در ترسیم آثار است. شخصیت های این رمان اما در کنار چنین ابتکاراتی، او موفق شده است که افکار، دیدگاه ها و زندگی یک مومن را از منظر یک دختر جوان با پس زمینه وقایعی که در داستان برای او مطرح می شود، به زیبایی و ظرافت به تصویر بکشد.
پنج شنبه فیروزه ای از نظر روایت وقایع تخیلی اثری بسیار معاصر است. به عبارت ساده تر، این رمان متعلق به آثار آپارتمانی، فاخر و شبه روشنفکری است و نه آثاری که منحصراً در مساجد و اماکن مذهبی قرار می گیرند. ساختار روایت دینی این رمان از ساختارهای عادی، روزمره و در دسترس زندگی امروز ما الگوبرداری شده است و این موضوعی است که این داستان را برای خواندن و دنبال کردن جذاب می کند.
در بخشی از این رمان می خوانیم:
یکی از دخترها به سمت او آمد و گفت: “صبر کن!” او جلوتر رفت. به جزوه ای که در دستش بود اشاره کرد و گفت: «بابا چقدر می نویسی!» هر چه نگاه کردم، دیدم سرفه معلمم کم شده است. او خندید.
پسر هم خندید. نفس عمیقی کشید و اجازه داد بوی گرم و شیرین ادکلن ریه هایش را پر کند. گفت: «یادت نیست؟» جلسه اول گفت در امتحان از حرف های کلاس سؤال می کنم.
دخترک ابروهایش را در هم کشید و گفت: «اتفاقاً این خیلی من را ترساند.» به همین دلیل گفتم بروشور شما را امانت می‌گیرم و البته اگر بخواهم آن را کپی می‌کنم. بچه ها می گویند که بروشورهای شما کاملتر از بقیه هستند.
پسر یک لحظه تردید کرد.
دختر بدون معطلی گفت: «نگران نباش! من امانتدار خوبی هستم سرش را تکان داد و منتظر ماند. چند بار پلک زد و به او نگاه کرد. گفت فقط خواستم بگویم جلسات قبلی را برای من بیاورید.
دختر دیگری چند ردیف پایین کیفش را روی شانه‌اش انداخت و هنگام خروج از کلاس برای او دست تکان داد. پسر دست تکان داد. ملحفه ها را مرتب کرد و روبروی دختری که هنوز لبخند شیطنت آمیزی بر لب داشت ایستاد. گفت: «باشه، ببرش!» دختری که کاغذها را در کوله پشتی اش گذاشته بود، گفت: «ممنون!» کپی می کنم و فردا می آیم. اگر بقیش را هم بیاوری خیلی خوب می شود.»
باشه میارم…
پسری که کنارش نشسته بود بلند شد. به کیفش اشاره کرد و گفت: فقط کپی کن و فردا با خودت بیاور.
یادم نمی آید. برو و لذت ببر!
سپس نفس عمیقی کشید و به دختر گفت: «پس بوی ادکلن تو بود که از شروع کلاس کل کلاس را در برگرفته بود.» آیا این درست است؟ حالا فهمیدم که به من نزدیک شدی.
ابروهای ممتد دخترک روی هم رفت و یک قدم عقب رفت. گفت ببخشید… اذیتت کرد؟
– اصلا!… اتفاقا عالی بود. می توان گفت دیوانه بود. بدیهی است که جعلی نیست. حتما از پسش برآمدی! اما واضح است که شما سلیقه خوبی دارید. کار خوب!
تو خوبی اگر زن نبود، می‌گفتم نمی‌شود.

۵۷۵۷

نگین یوسف پور

نگین یوسف پوریان هستم از شهر سمنان و بعنوان سردبیر این رسانه جدیدترین اخبار روز رو برای شما قرار میدم

مقالات جذاب با ارزش مطالعه بالا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا