اخبار روز سینما

پست غم انگیز و ناراحت کننده همبازی “هدی زین العابدین”/ پوریا رحیمی سام از حال این روزهایش می گوید

نمی دونم اون موقع فیلم جدایی انقدر فیلم غمگینی بود یا نه! امروز ناخودآگاه و ناگهانی به خاطر همین موضوع دوباره این فیلم را دیدم. آنقدر عصبانی بودم و گریه می کردم که یادم نیست آخرین بار کدام فیلم این کار را با من کرد.

پی ام آپ: پوریا رحیمی سام در اینستاگرام خود نوشت: نمی دانم آن زمان فیلم «جدایی» اینقدر فیلم غمگینی بود؟! امروز ناخودآگاه و ناگهانی به خاطر همین موضوع دوباره این فیلم را دیدم.

آنقدر بغض و گریه داشتم که یادم نمی‌آید آخرین بار کدام فیلم با من این کار را کرده بود. همه آنچه در این سالها تغییر کرد همه آن شکاف ها که بینمان بیشتر شد همه آن رحم نکردنهایمان به دیگری…

اون سطح نشنیدن و نفهمیدن همدیگه یه طرفه …. جایی که پدر یکدفعه دست سیمین رو میگیره و رها نمیکنه…

اول اینکه چقدر این صحنه بعد از این همه سال عجیب و غم انگیز شده است. نمی دانم قدرت پدر چقدر بود که در آن لحظه تلویحاً گفت: «بمان… اینجا بمان»؟!

اما امروز هر چه بیشتر به دستان پدرم نگاه می کردم دستانش ضعیف تر و بی روح تر به نظرم می رسید که انگار نیازی به آمدن نادر و دختر نبود! برهنگی دیگر به دست پدر خودش خواهد افتاد!

این تراژدی بزرگتر شده است زیرا ما در اواخر دهه هشتاد خیلی خوشحال به نظر می رسیدیم! درست در فیلمی که در عین حال دل ما را از داستان بزرگ و همیشگی ماندن و رفتن خالی کرد.

من این متن را در حالی می نویسم که بسیاری از نزدیک ترین افرادم رفته اند… خیلی ها در آستانه و تصمیم به رفتن هستند… و بسیاری از ما… من در هیبت این تعلیق درام بدون عمل هستم! خیلی از دوستان اگه مثل قبل صداشون کنم آروم ترم.

و بسیار دل خوشی که خود فارغ ازشان تلقی کنم سنگین‌تر! و چه بسیار دلیل نادر جان برای رفتن! و چه بسیار کم! امید، در دستانِ پدر برای نگه‌داشتنت سیمین جان! دلم هوا میخواهد…

یک نفسِ عمیق که چشم ببندم، باز کنم… ببینم پدر دستان سیمین را میگیرد ، محکم مینشاندش…و بعد بغلش میکند و واضح و صریح میگوید بمان دخترم بمان…

ببینیم هرچی ازش گذشتیم جدی نبود! ببینم سیمین چمدان و وسایل رو از پشت ماشین برداشت و بلند شد ببینم بچه ای سقط نشده… بچه ای نمرده…

حجت محترم ترین و شریف ترین مرد شهر است، راضیه به اندازه سیمین امنیت و شادی و عزت دارد… به اندازه ترمه… مثل همه دخترای شهر در آینده ما… من همه اینها را می خواهم اما من می ترسم…

می ترسم پدرش به دنیا نیاید و کپسول نیمه خالی دست ما بماند!!

آوین احمدی

آوین احمدی هستم سردبیر و مدیرمسئول رسانه بازتاب آنلاین که سعی میکنم آنچه در ایران و جهان میگذرد را برای شما در این وبسایت به اشتراک بگذارم

مقالات جذاب با ارزش مطالعه بالا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا