علی ورامینی در همی میهن نوشت: مسعود کیمیایی شخصیت مهمی در تاریخ سینمای ایران است. اگر فقط «قیصر» و «گوزنها» را به سینمای ایران می داد، تمام تلاشش را برای این سینما می کرد. این امر به کیمیایی در تاریخ سینما و حتی در تاریخ هنر ایران اهمیت خاصی می بخشد. کمتر کسی را می توان یافت که در این مورد شک کند و به آقای کیمیایی احترام نگذارد.

شیمی از جنبه دیگری نیز مهم است. او مضطرب است؛ نگرانی از رهایی و شورش در برابر وضعیت منفی فعلی. مسعود کیمیایی بیش از نیم قرن است که این دغدغه ها را با خود حمل کرده است. او با ساختن فیلم کار فکری می کند یا حداقل می خواهد این کار را بکند. البته با منطق و فرم خاص خودش. او هم مثل هر روشنفکری گاهی موفق می‌شد و فرمش به اصطلاح در بستری شکل می‌گرفت که آثارش در آن خلق شده بود و بارها توانسته بود سینمای ایران را یک گام جلوتر، حتی جلوتر، هرچه جلوتر می‌رفت. کمتر موفق بود

کاش همین فیلم‌هایی مثل «سزار» یا «گوزن» یا «اعتراض» و «گلوله» را می‌ساخت یا لااقل اخیراً دیگر فیلمی نساخته بود. هیچ کس حق ندارد به دیگری بگوید که آیا باید فیلم بسازد یا نه، آیا باید چیزی بنویسد. “ای کاش” در جمله اول به معنای آرزوست، فقط به این معنی است که قلب ما می خواست که اینطور باشد. انگار کیمیایی را نه با فیلم های بعدی اش، بلکه با آن فیلم ها به یاد آوردیم که هر کدام غافلگیرکننده بود. من تعجب می کنم که چگونه می توان هم «گوزن» و هم «خیانت» را انجام داد.

سینمای کیمیا، سینمای قهرمان است. او ابایی ندارد که بگوید ما به یک قهرمان نیاز داریم. هر که بیاید و ما را نجات دهد یا لااقل انتقام ما را بگیرد، بداند که امروز افتخارش نیست که از قهرمان حرف بزند. از این جهت باید از کیمیایی تقدیر کرد. بین باور و گفتارش (اگر سینما را گفتار او با جامعه بدانیم) همپوشانی وجود دارد. اگر قرار باشد این فضیلت برای هنرمند تبدیل به آفرینشی شود، آفرینشی که بتواند در مرحله اول خود را نشان دهد و بعداً تأثیرگذار باشد، همه چیز در مجرای فرم اتفاق می افتد. چیزی که کیمیایی سال هاست نتوانسته به آن دست یابد. کیمیایی یکی از ناموفق ترین فیلمسازان این روزهای اخیر است که نتوانست دغدغه ها یا بهتر است بگوییم باورهایش را با سبک سنی خود منطبق کند و با تحولات زمانه همخوانی نداشته باشد.

به نظر می رسد مسعود کیمیایی در زندگی خود به ضرب المثل «حرف مرد یکی است» اعتقاد داشته است. به همین دلیل است که سال ها و حتی دهه ها تکرار می شود. این تکراری است که هرگز درجه یک نیست و از قضا هر روز که می گذرد بیشتر کارتونی می شود. عناصر مرسوم کیمیایی در جدیدترین اثرش که هم فیلم و هم سریال شده تکرار می شود. دوستی و خیانت. با همان فرمول همیشه. البته دوستی و خیانت از عناصر تاریخی نیست. شما می توانید از زمان های بسیار قدیم درباره آنها صحبت کنید، بنویسید و آثار هنری خلق کنید.

حتی می توان با این واقعیت همدردی کرد که کسی تعریفی درونی از این مفاهیم دارد. اگر کسی فکر کند یا بگوید دوستی چیزی ابدی است، انجام این کار با کسی که به ما نیاز دارد خیانت است. اگر معتقد باشد و دفاع کند که این مفاهیم در طول زمان تغییر نمی کنند و مفاهیم آنها نیز تغییر می کند، اصل مسئله یکی است. گرچه امروزه این باور را نمی‌دانند و پای استدلال می‌لنگد، باز هم می‌توان گفت که چنین نگرشی از هستی‌شناسی خاصی سرچشمه می‌گیرد. با توجه به همه اینها، آنچه کیمیایی را در تکرار خود بد می کند، که گاهی اوقات تقریباً یک شوخی است، اصرار او بر فرمی است که دهه ها می خواست حفظ کند. فرمی که روزی جوابش را داد و همه چیز را برایش آورد. انگار فیلمسازی که همیشه خیانت را محکوم کرده دوری از فرمی که زمانی درست و مفید بوده را خیانت می داند و می خواهد به شکل خودش وفادار زندگی کند. او شعار نمی دهد، به آنچه می گوید عمل می کند. شاید به همین دلیل است که هنوز شکلی را که 50 سال پیش انتخاب کرده حفظ کرده است.

«خیانت» از همه اینها پیشی گرفت. انگار ارباب عاشقانش را صدا زد: “بیا فیلم بازی کنیم.” کیمیایی این بار بیش از هر زمان دیگری در تبدیل آنچه در ذهن دارد به سینما ناموفق است. مثل ترجمه ای است که مترجم انجام می دهد و فکر می کند خوب انجام شده است، اما برای هر کس دیگری که آن را می خواند کاملاً بی معنی و نامفهوم است. یکی از دوستان مترجم و ویراستار من می گفت که ترجمه را باید شخص دیگری بخواند. از آنجایی که مترجم در متن گنجانده شده است، فکر می کند ترجمه خوبی به زبان مبدأ انجام داده است. آیا لازم است کارشناس دیگری بیاید و ترجمه را ببیند، ایراداتی را تشخیص دهد یا بررسی کند که معنی منتقل شده است؟ «خیانت» به معنای ترجمه ای بی معنا، احمقانه و گیج کننده برای خواننده است. از پچ پچ شبکه های به هم پیوسته و وابسته به شخص نه کیفیت کار و تعریف و تمجید این روزها از «خیانت» دوستداران کیمیا بگذریم. فیلمی است که قرار است با پول زیاد سر و صدای زیادی به پا کند، از قضا این قسمت از آن در بین مردم محبوب می شود، انگار تهیه کننده خودش را وقف آن کرده است. همان قسمتی که تهیه کننده یکشنبه بهمن «مفید» و «فیلم پخش» را توضیح می دهد. سکانس بسیار تاثیرگذاری است که نیاز به توجه دارد، هم محسوس است و هم روی بیننده تاثیر می گذارد، نه دقیقاً آن طور که تهیه کننده در نظر داشته، اما موقعیت واقعی تبدیل به فانتزی و سکانس جدی به شوخی شده است. . جدای از روایت احمقانه و گیج کننده فیلمنامه، بی شخصیتی و حتی بی تیپ بودن شخصیت ها – که در داستانی که همه باران روی شانه های شخصیت می بارد – این «بازیگری فیلم» بزرگ ترین چیز است. و آشکارترین نقطه ضعف آخرین اثر کیمیایی. تعجب آور است که فردی که بازی بازیگران «گوزن ها» را به دست آورده، این سریال کمدی را بیاورد که بازی آقای تهیه کننده در آن مضحک است. کمیک سازی ناخواسته برخی از سکانس های فیلم های کیمیا قطعا منحصر به «خیانت» نیست. این واکنش به ویژه در میان منتقدان بود که سال ها فیلم های او در جشنواره ها به نمایش درآمد. آش این بار آنقدر پرشور بود که وارد اینستاگرام و تلگرام شد و همه را به خنده انداخت.

در سینمای کیمیا امروزی می توان تعجب کرد که چرا نام هایی مثل گدار، کن لوچ، اسکورسیزی، کلینت ایستوود، نه فیلم او، در سنین پیری فیلم تجربی می سازند یا اگر شاهکارهای خود را تکرار نکنند، چرا فیلم تجربی می سازند. هنوز فیلم های جدی و قابل تامل می سازند و آیا فیلم های بزرگان سینما تبدیل به کمدی های ناخواسته می شود؟
به نظر می رسد پاسخ این سوال یا یکی از دلایل مهم آن را می توان در جدیدترین اثر مسعود کیمیایی جستجو کرد. تبدیل یک ایده به توده ما فکر می کنیم دوستانی که از یک فرد تعریف می کنند بیشتر از دوستان منتقد هستند، روابط غیر سینمایی آنقدر مغایر با طبیعت سینماست که بازی های کاملا جدی تبدیل به جوک های خنده دار می شود. پس از انجام چند کار موفق، موجودی جاه طلبی ما پر می شود و سپس گروه همکاران جای خود را به عاشقان می دهند. اما دم آقای کیمیایی به هر دو دلیل داغ است. چه زمانی که فیلم می ساخت و چه امروز که دوستی را به سینما ترجیح می دهد. زنده باشی

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *